Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1538 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
let out
<idiom>
U
روانه کردن یا مرخص شدن (ازکلاس)
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
collimator
U
وسیله روانه کردن توپ کولیماتور روانه کردن توپ
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
releases
U
مرخص کردن
dismisses
U
مرخص کردن
released
U
مرخص کردن
assoil
U
مرخص کردن
dismissing
U
مرخص کردن
sends
U
مرخص کردن
release
U
مرخص کردن
send
U
مرخص کردن
sending
U
مرخص کردن
let go
U
مرخص کردن
dismiss
U
مرخص کردن
discharges
U
مرخص کردن
discharge
U
مرخص کردن
dismissal of the armey
U
مرخص کردن از ارتش
relieving
U
مرخص کردن نگهبانها
to fall out
U
مرخص کردن
[ارتش]
relieve
U
مرخص کردن نگهبانها
discharges
U
مرخص کردن پس دادن
to dismiss
[American E]
U
مرخص کردن
[ارتش]
discharge
U
مرخص کردن پس دادن
relieves
U
مرخص کردن نگهبانها
lay
U
روانه کردن
dispateh
U
روانه کردن
kick out
<idiom>
U
روانه کردن
dismisses
U
روانه کردن
to pack off
U
روانه کردن
lays
U
روانه کردن
dismiss
U
روانه کردن
to send away
U
روانه کردن
orientation
U
روانه کردن
sends
U
روانه کردن
sending
U
روانه کردن
dismissing
U
روانه کردن
send away
U
روانه کردن
to give the mitten
U
روانه کردن
to give the sack
U
روانه کردن
to put a way childish
U
روانه کردن
pack off
U
روانه کردن
hale
U
روانه کردن
send
U
روانه کردن
licenses
U
پروانه دادن مرخص کردن
licences
U
پروانه دادن مرخص کردن
license
U
پروانه دادن مرخص کردن
furlough
U
مرخصی دادن به مرخص کردن
licence
U
پروانه دادن مرخص کردن
licensing
U
پروانه دادن مرخص کردن
dismissing
U
منفصل کردن یکان مرخص
dismisses
U
منفصل کردن یکان مرخص
dismiss
U
منفصل کردن یکان مرخص
to dismiss
[remove]
the board of managers
U
مرخص کردن
[معاف کردن]
هیئت مدیره
to send one to the right about
کسی را روانه کردن
to send someone packing
U
کسیرا روانه کردن
dispatched
U
روانه کردن فرستادن
direct laying
U
روانه کردن مستقیم
reciprocal
U
روانه کردن متقابله
orientation
U
روانه کردن دستگاهها
laying
U
روانه کردن توپ
despatches
U
روانه کردن فرستادن
dispatch
U
روانه کردن فرستادن
despatching
U
روانه کردن فرستادن
despatched
U
روانه کردن فرستادن
dispatches
U
روانه کردن فرستادن
lincense or cence
U
مرخص کردن اجازه استفاده از چیزی
reciprocal laying
U
روانه کردن متقابله توپها
depart
U
روانه شدن حرکت کردن
orienting
U
روانه کردن تطبیق دادن
indirect fire
U
روانه کردن غیر مستقیم
departs
U
روانه شدن حرکت کردن
departing
U
روانه شدن حرکت کردن
get off
U
روانه کردن عقب رفتن از
orient
U
روانه کردن تطبیق دادن
orients
U
روانه کردن تطبیق دادن
relay
U
عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
relays
U
عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
relayed
U
عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
lays
U
روانه کردن لوله توپ یا تفنگ
layihg azimuth
U
گرای روانه کردن لوله توپ
lay
U
روانه کردن لوله توپ یا تفنگ
gun pointing data
U
عناصر مربوط به روانه کردن توپ
steering
U
روانه کردن راندن ناو یا هواپیما یاخودرو
send
U
ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
sends
U
ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
sending
U
ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
directing
U
اداره کردن روانه کردن وسایل
pip matching
U
روش بصری روانه کردن انتن رادار در ارتفاع و سمت
dismiss
U
مرخص کردن معاف کردن
dismissing
U
مرخص کردن معاف کردن
dismisses
U
مرخص کردن معاف کردن
launched
U
روانه کردن مامور کردن
launches
U
روانه کردن مامور کردن
launching
U
روانه کردن مامور کردن
launch
U
روانه کردن مامور کردن
discharge
U
مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharges
U
مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
direct fire
U
هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
dismass
U
مرخص
letter of recall
U
نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
dismass
U
بدو مرخص
dimissory
U
مرخص کننده
May I take my leave ? May I be excused ?
U
مرخص می فرمایید ؟
dismissive
U
وابسته به مرخص سازی
close station
U
افراد بدو مرخص
close station
U
خدمه بدو مرخص
the boys were excused
U
شاگردان مرخص شدند
streamed
U
روانه
streams
U
روانه
stream
U
روانه
information flow
U
روانه خبر
to get the mitten
U
روانه شدن
reshaping
U
روانه کاری
goes
U
روانه ساختن
flings
U
روانه ساختن
fling
U
روانه ساختن
stream routing
U
روند روانه
go
U
روانه ساختن
flinging
U
روانه ساختن
to get one's mittimus
U
روانه شدن
launghing
U
روانه سازی پرتاب
back sight method
U
روش نشانه روی متقابله روش روانه کردن متقابله
After his discharge from the army, he came to Tehran .
پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
Consider yourself dismissed.
U
حساب کنید که شما مرخص شده اید.
continuously pointed fire
U
اتش روانه شده مداوم
hook
U
روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
hooks
U
روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
outward bound
U
عازم بیرون روانه بیرون
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
Recent search history
Forum search
1
Potential
1
strong
1
To be capable of quoting
1
set the record straight
1
Arousing
1
pedal pamping
1
construed
1
این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1
meaning of taking law
1
Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com